استیکر نام ها

عکس نوشته ، عکس پروفایل ، تعبیر خواب ، طراحی اسم

عکس پروفایل با هرکه خواهی یار باش + متن

شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۱۲:۲۰ ب.ظ

مشاهده میکنید عکس نوشته های با تیکه های تلخ، انواع تصویرهای نوشته دار غمگین با موضوع با هرکی میخوای باش، جمله عکسهای مغرورانه جملات تصویری جالب و متنهای کنایه دار، راجب با هرکی میخوای برو واسه متن پروفایل، تصاویر و تکست های خاص سفارشی، استاتوسهای فاز سنگین و یادداشت های تصویری خیلی زیبای احساسی غمدار درباره با هرکه خواهی یار باش مخصوص پروفایل، طراحی شده طبق سلیقه های شما عزیزان.



ترک ما کردی

برو همصحبت اغیار باش

یار ما چون نیستی

با هرکه خواهی یار باش...

(وحشی بافقی)


عکس پروفایل با هرکه خواهی یار باش


(تنهایی‌ دو نفر)

_چی گوش میدی؟

+ها؟

_درار اونو از گوشِت

+چی میگی؟

_چی گوش میدی؟

+نمیدونم... این آهنگه هست... میگه تو خیلی دوری... خیلی دوری

_منکه دور نیستم که... همینجام

+نه... من نمیگم که... آهنگه میگه تو خیلی دوری

_خب آدرسو بده بگو بیاد ببینمش... یا آدرسشو بگیر من برم پیشش... چه میدونم

+مگه هرکی آدرس هر کیو داشته باشه بهش سر میزنه؟

_میزنه دیگه... نمیزنه؟

+پارسال یادته گفتی از این خونه بلند شیم گفتم نه بمونیم...

_آره یادمه... گفتی اجارش با من... چی شده میخوای بزنی زیرش؟ من نمیدما

+نه... گوش کن... گفتم بمونیم چون آدرسمو داره... شاید بیاد حداقل بهم سر بزنه... ببینه زندم... مُردَم

_اومد؟

+نه دیگه... نیومد... همین دیگه... اشتباست حرفت... آدرسمو داره ولی نمیاد

_خب شاید روزا که ما نیستیم میاد بهت سر بزنه... میبینه نیستیم... میره

+نوچ... نمیاد

_از کجا معلوم؟

+من هر شب که میام خونه یه تیکه چسب شیشه ای میزنم رو زنگ بعد میکَنَم... هیچ اثر انگشتی رو زنگ نیست!

_هیچی؟؟

+هیچی...

_یعنی هیشکی زنگِ خونه مارو نمیزنه؟

+حتماً نمیزنه دیگه

_خب تو چرا نمیری بهش سر بزنی؟

+عوض شده... تلفن، آدرس... خودش

_رفتی سر بزنی؟

+اره بابا... هر هفته میرم اونجا

_دیگه چرا هر هفته؟

+جاش یه پیرمرد پیرزن اومدن... اونام فقط رو زنگشون اثر انگشت من هست

_هفته بعد منم ببر... میخوام دوتا اثر انگشت رو زنگشون بیفته

+باشه... ایستگاه آخره... باید پیاده شیم

_اون آقارم بیدار کن

+ولش کن... دیدمش قبلا، تو اتوبوس میخوابه میمونه شبا

_نه بابا؟... اینکه دیگه هیچ آدرسی نداره

+از یه جایی به بعد آدم دیگه نه حوصله داره کسی بهش سر بزنه نه حوصله داره سر بزنه به کسی...

_آدما چجوری انقدر تنها میشن ؟

×به مرور

_راست میگی... به مرور... حس میکنم این به مرورو یه جا شنیدم قبلا... خعلی آشناس... کجا شنیدم اینو؟

+ول کن حالا... پیاده شو الان میبنده درو...

 (کامیاب ناطقی)


عکس با هرکه خواهی یار باش


بعضی ها را باید خیلی زود کنار گذاشت!

همان هایی که زبان خوب بودن را

نمی فهمند.

بی خیال دوست داشتنت می شوند و طوری خودشان را سرگرم اطراف می کنند انگار هرگز نبوده ای…

به خیال خودشان می خواهند عاشق ترت کنند!

حالا تو هر چه می خواهی زجر بکش

شبها بی خواب شو

هی پیام بده…

هی زنگ بزن…

مهم نیست که

به خیال خودشان

دست نیافتنی ترند، قشنگترند…

اینجور آدمها خطرناکند؛

اینها را باید با خیالاتشان تنها گذاشت

اینها را باید خیلی زود کنار گذاشت

قبل از آنکه

از تمام عشق های دنیا

بدت بیاید…!


*****************


آدم گمان می کند اگر از طرفش خیانت ببیند یا هر چیز بدِ دیگری...

می تواند داد و بیداد کند

خط و نشان بکشد

ضربه بزند

یا به نحوی آزارش بدهد

پشیمانش کند

به غلط کردم بیندازدش...

آدم قبل از دیدن بدی های بزرگ از طرف مقابلش، احساس قدرت می کند هرچند از آن بیم دارد..‌‌.

اما وقتی خیانت ببیند

وقتی بدی ببیند

بجز سکوت و بی سرو صدا رفتن کاری از دستش برنمی آید...

داد و بیداد

گریه

گلایه

سرزنش

و امثال این‌ها عکس العمل ما در برابر ضربه های کوچک است

نه ضربه های کاری...

ضربه ی بهترین فرد زندگیت که کاری باشد...

آنوقت

فقط لبخندی سرد می زنی و رد میشوی:)

و بعد از آن تو می‌مانی و یک قلب بی احساس که تا ابد با او غریبه خواهی بود...

و این است تمام قدرت ما برای گرفتن حقمان در مقابل عشق...

(زهرا دهقانپور)


تصاویر با هرکه خواهی یار باش


خُب من از اول هم زیادی بدعادت بودم،

بد عادت به داشتنِ هرچه که میخواستم،

هرچه که می خواهم...

مادرم که حاضر نمیشد مرا با خودش بیرون ببرد، کز میکردم یک گوشه و حالا گریه نکن کی گریه کن.

بعد مامان صورتم را میشست و لباسِ چین دار برایم میپوشاند و منِ به هدف رسیده با آن دندان های فاصله دار لبخند میزدم...

یادم است عاشق یک عروسک شده بودم موهایش بلند و موج دار بود.

لبم را جمع و سرم را کج کرده بودم و رو به روی پدر ایستادم و گفتم میخواهمش،

فردا ظهر دستم در دست عروسکم بود و من خوشحال.

بزرگ شدم موهایم بلند شد و موج دار؛

حاضر نشد مرا با خودش ببرد،

کز کردم یک گوشه و اشک پشت اشک

نه صورتم را از اشک پاک کرد،

نه نازم کرد و نه هیچ چیز...

از من گذشت ولی اگر روزی مادر شدم دستِ دخترکم را میگیرم و در حالی که به موهای کوتاهش شانه میزنم

میگویم:

نازنینم؛

یاد بگیر هر چه می خواهی را نمیتوانی داشته باشی نه با قهر،

نه با اشک و نه حتی با کز کردن یک گوشه...

(فاطمه جوادی)


*****************


تو برایم از ماندن گفته بودی

از امنیت آغوشت

تو جای زخم هایم را بلد بودی؛

جنس غم هایم را میشناختی

داشتم باورت میکردم

با تو از هرآنچه که از فکرم میگذشت حرف زده بودم

من با تو قدم زدم

شعر خواندم

و خندیدم

و همه ی این ها یعنی باورت کرده بودم...

تو میدانی ایمان آوردن بی هیچ معجزه ای یعنی چه؟

بعید میدانم که بدانی

اما شک‌ ندارم روزی شعرهایم را خواهی خواند و آن روز بدان که تنها سوال من از تو همین است:

هیچ میدانی دنیای کسی که باورش شکسته باشد چه شکلی است؟

نمیدانی نه! چون اگر میدانستی با هیچ غریبه ای هم چنین نمیکردی چه برسد به من که برای دوست داشتن تو از خودم هم گذشتم...

اما عیبی ندارد من به تو خواهم گفت!

چشم هایت را ببند و کمی خودت را جای من بگذار و تصور کن

پرت شده ای در سیاه چاله ای عمیق و تقلا میکنی اما به تمام دست هایی که به سویت برای کمک دراز میشود بی اعتمادی!

یعنی تباهی ات را به هر محبتی ترجیح میدهی...

اینکه بخواهی تمام عمر در چنین دنیای تاریکی دست و پا بزنی؛

درست مثل تصادف با عابری پیاده در نیمه شب بارانی وحشتناک است نه؟!...

حالا چشم هایت را باز کن

این همان بلایی است که تو سر من و دنیای من آورده ای!

 (سحر رستگار)


*****************


به یادت هست روزی را

که من با کوله باری از حقیقت آمدم سویت؟

به من گفتی: دلت از دردهای کهنه  لبریزاست

و من گشتم پرستار دل تنگت

یادت هست؟

و بعدی چند می گفتی:

تو را دیگر نمیخواهم

تو هرگز اشکهایم را نمی دیدی

به قلب ساده و بی کینه و پاکم

چه بی رحمانه خندیدی

برو هرجا که می خواهی

بخوان با هرکه می مانی

ولی نفرین من روزی تو را چون قاصدک بر باد خواهد داد

تو را هرگز نمی بخشم...


تصویرنوشته با هرکه خواهی یار باش


_دل! قلعه ای که نباید هرکسی واردش بشه وقتی چند نفر میان توش میرن دیگه هرزه میشه درش به رو هرکی باز میشه... اینطوری تو میشی یه آدم هرزه که دیگه هیشکی بهش اعتماد نمیکنه حتی خودت...

+چجوری میشه مراقبت کرد وقتی یکیو که که تمام وجود میخوای نگهداری میخوای ملکه اون بشه میاد توش بعد با تو میجنگه و در آخر ضربه فنیت میکنه میره بیرون... دیگه نای بستن دروازه رو نداری!... بعد از اون دیگه دروازه دلت باز میمونه... هرکی خواست میاد توش چه چرخ میزنه میره... بعد تو میمونی یه قلعه خالی که هرکی میبینی میخوای ببری تو... بیچاره کسی که میخواد تو این قلعه زندگی کنه!...

(علیرضا شیبانی)


برای دیدن عکسهای دیگر مربوط با این موضوع از لینک های پایین استفاده کنید.

استیکر


نظرات: (۰) کامنت خود را ثبت کنید و منتظر پاسخ باشید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی