دانلود تصویرهای نوشته دار فاز غم جدید با موضوع وداع واسه پروفایل، جمله عکسهای فوق العاده زیبا و عکس پروفایل فوق العاده زیبا با عنوان وداع با یار مخصوص متن پروفایل، استاتوس های کم نظیر و عالی، تصاویر خوشگل و تکست های خواندنی و شعرهای عاشقانه ی ناراحت، عکس های جمله دار غمگین احساسی با طرح های به روز راجع به وداع کردن طراحی طبق درخواست های شما بزرگواران.
لحظهاى خواهان وصل و لحظهاى فکر وداع
جزر و مدّ موج هم اینگونه مانند تـــو نیست...
(محمد شیخی)
****************
یک روز سرانجام با تو وداعی آبی میکنم میدانم روزی از من خواهی پرسید مگر وداع هم رنگ دارد آن هم به رنگ آبی من در جواب تو فقط چشمانم را میبندم سالی که بر من و تو گذشت فقط 365 روز نبود جمعهها را باید دو روز حساب کرد...
نیمه شب آمد خیالت
نیمه جانم را گرفت ابر دلتنگی دوباره آسمانم را گرفت تا دلم در کوی دلتنگی برایت میسرود
لکنتی آمد زبان بی زبانم را گرفت
در میان خاطراتت در وداع آخرین قطره قطره اشک آمد دیدگانم را گرفت
عمر من سر میرود با حسرت آغوش تو با نبودت مهربان دنیا امانم را گرفت
زندگی با من چه بازیهای پنهانی نکرد بس که تابم داد صبر آستانم را گرفت تا سفر رفتی
گناه غم میان باورم دینم و ایمانم و یکسر جهانم را گرفت شانه های مهربانت را بیاور خوب من گریههای لعنتی تاب و توانم را گرفت...
****************
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا ای مرا در سر هر موی به زلفت بندی چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا دیده از بهر تو خونبار شد، ای مَردمِ چشم مردمی کن، مشو از دیده ی خونبار جدا ابر می بارد و من میشوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
****************
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا ابر و باران و من و یار ستاده به وداع من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
****************
سختترین لحظه، لحظه وداع و دل کندنه
«مــرگ»
قرار روزهای آخر با هم بودنمان بود..
حالا من هر روز صبح
لباس مشکی اتو نکشیده ام را میپوشم
با موهای بلند شلخته؛
و ریش بلند...
در آینه به خودم تسلیت میگویم...
من که میدانم تو در آغــوش او هر شب با زندگی وداع میگویی...
حالا مردم هر چه میخواهند بگویند...
تو برای همیشه برای من مُرده ای...
****************
مثل عشقی پاگرفته در سکوت یک وداع
اتفاقی از نبایدها
ولی افتاده ام
****************
آنچه بر من گذشت،
تنها روز هایِ از پیِ هم نبود.
شبهای مکرّر نبود.
سال و ماه کسرشده از جوانی ام نبود.
اندوه ویرانگری بود،
سهمگین چون کوبه های مکرّرِ گله های عظیم مادیانها، تاخته بر سینه ی سوگوارم به تمامی شب ها.
خانه، چهار دیوارِ بازوانِ تو بود.
سیل بندِ اشک ها، پیراهنِ تو بود.
دایه ی یتیمی ها، دست های تو بود.
و من همه دو چشم بودم.
ضمیمه هراسِ روزِ وداع.
چون گنجشکهای خیس و خفته در شکاف تاریک سینههای تو...
اندوه من را گریه توان بهبود ندارد...
****************
به وقت وداع
ناقوس ها به صدا درآمدند!
پرندگان بر شاخه ها نالیدند!
شهر سیاه پوش
آرزوهای از دست رفته
و من خاکستر نشین
رویاهای سوخته شدم...
****************
میگویند هرکسی در زندگی با آدمی خوش است...
به راستی که راست گفته اند
چرا که حالِ من بی تو ناخوش است.
کجا بودی ای نیمه ی من در تمام این مدت که شب های سیاه و روز های سیاه ترم را ببینی؟!
کاش تو را زودتر دیده بودم...
کاش با هم متولد میشدیم...
با هم رشد میکردیم...
در کنار هم بودیم...
و ای کاش باهم و دست در دست هم زندگی را وداع بگوییم...
هنگام وداع در مستی چشمانت شعله های عشقی ناب را دیدم،
گوهر دردانه ی من،
رز آتشین دشت جنون عاشقی در مقابل سرخی لبانت رنگ می بازد،
بیا و با یک بوسه به این انتظار نفس گیر پایان ده...
برای دیدن عکسهای دیگر مربوط با این موضوع از لینک های پایین استفاده کنید.