استیکرهای بسیار زیبای عاشقانه و جمله عکسهای بی نظیرِ غمگین، یادداشتهای تصویری خیلی خاص و عکس نوشته های احساسی با موضوع تو با قلب ویرانه من چه کردی؟ مخصوص پروفایل، مجموعه ای از تصویرهای نوشته دار غمناک با عنوان تو چه کردی با قلب من؟، تکستهای غمناک، جملات تصویری ناب و تصاویری تیکه های جالب، انواع عکسای ویژه در طرح های گوناگون راجع به تو با من چه کردی؟... واسه متن پروفایل، طراحی شده مطابق با درخواست های شما عزیزان.
ببین با من چه کردی
که حتی نمیتوانم قلم در دست بگیرم
و احساسات طردشدهام را نشکنم...
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانهی من چه کردی؟
جهان من از گریهات خیس باران
تو با سقف کاشانهی من چه کردی؟!
نترسم که با دیگری خو کنی
تو با من چه کردی که با او کنی؟
تو با قلب ویرانه من چه کردی؟ ببین عشق دیوانه من چه کردی... در ابریشم عادت آسوده بودم… تو با بال پروانه ی من چه کردی؟ ننوشیده از جام چشم تو مستم… خمار است میخانه ی من… چه کردی؟ مگر لایق تکیه دادن نبودم؟ تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟ مرا خسته کردی و خود خسته رفتی… سفر کرده ، با خانه ی من چه کردی؟ جهان من از گریه ات خیس باران… تو با سقف کاشانه ی من چه کردی؟
(دکتر افشین یداللهی)
گفتمانی شده آغاز و دلـم لـرزیـده مات و مبهوت نگـاهت که چنین ترسیـده نظم و آرایش تـو برده قـرار از دل مـن رخ تـو یک تنه با لشکر مـن جنگیـده قلعه کردی و شدم محـو تمـاشای رخت کیش و مـاتی شدم و شاه دلـم فهمیـده چه نبردی شده بر پا و عجب معرکـه ای بسته ای راه بر این عاشـق دل شوریـده محو آن چـاه زنخدان رخت گردیـده شده مدهوش ز آن سیـب و لبـت بوسیـده
بسوزد خانه ات ای عشق، تو با دلها چه ها کردی
یکی را کرده ای چون شمع، یکی را با صفا کردی
چه عشاقی که در راهت شدن مجنون و دیوانه
چه جانها در رهت رفتن، بلا در جان ما کردی
چرا ای عشق لا مذهب، چنین بیمار و غمگینم
چرا احساس و روحم را، مثال بچه ها کردی
از اول خوب و زیبایی، و درمان میکنی غم را
تو ای احساس بی همتا، چرا با من جفا کردی
چه کردی با دلم جانا که بی تابم ز هجرانت چه دل
خوش می شود آن دم که بیند روی تابانت من آن مست غزلخوانم
که در وصف تو می خوانم غزلها گویم و نوشم
مِی از صهبای چشمانت دلم فریاد می دارد
که بازآ اِی نگار من چو مرغ خفته بر خونم
که محتاجم به درمانت نگاهم تا سحر هردم
تو را جانانه می جوید گهی با اشک و با ناله
گهی با عشق سوزانت مرا با خال ابرویت
گرفتارم به دامت کن نگر کین عاشق شیدا
چه سان گردد به قربانت رها کردی چه آسانم
ربودی راحت جانم نمودی خانه ی عشقم اسیر موج و طوفانت.
نفسم بند نفس های کسی هست که نیست
به گمانم که درون دل من رد قدم های کسی هست که نیست
تو چه کردی با من و این دل که بدون تو خوشش نیست که نیست
من چه کردم که درون دل تو از دلم خاطره ای نیست که نیست
چه باید کرد با چشمت که در تکرار این لذت جدایى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت بیا عهدى کنیم امروز، روز اول دیدار اگر رفتیم بى برگشت، اگر ماندیم بى منت تو باید سهم من باشى اگر معیار دل باشد ولى دق داد تا دادت به من تقدیر بى دقت جوانى رفت و در آغوش تو من تازه فهمیدم چه مى گویند وقتى مى کنند از زندگى صحبت خودت شاید نمیدانى چه کردى با دلم اما دل یک آدم سر سخت را بردى، خدا قوت.
ای مهربانتر از من با من در دستهای تو ایا کدام رمز بشارت نهفته بود؟ کز من دریغ کردی تنها تویی مثل پرنده های بهاری در آفتاب مثل زلال قطره باران صبحدم مثل نسیم سرد سحر مثل سحر آب آواز مهربانی تو با من در کوچه باغهای محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است افسوس ایا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟
هِی روزگار چه کردی با من اینو بگو تو نامردی یا من...
*******************
عشوه ات زیباست، تکرارش بکن بر سرش دعواست، تکرارش بکن تیر عشقت خورد، بر دل نازنین نوش جان ماست ، تکرارش بکن بوسه ای دادی مرا در خواب ناز گر چه این رویاست، تکرارش بکن محو آواز قشنگت گشته ام لحن آن شیواست، تکرارش بکن با نگاهت، هوش از سر برده ای چشم تو شهلاست، تکرارش بکن از می عشقت، دلم سرمست شد طعم آن گیراست، تکرارش بکن چشم پوشی کردی از آغوش من قلب من دریاست، تکرارش بکن
*******************
باز با دوری خود دل نگرانم کردی
مثلِ دیوانه به هر سمت روانم کردی
باد نااهل وزید و به دلم بد افتاد...
چه بگویم که تو بی نام و نشانم کردی
گفتم اینگونه نرو می رود از دست دلم...
رفت از دست دل و بی ضربانم کردی
مثل پیراهنِ خاکی شده احساساتم
باز درمانده ی یک ذره تکانم کردی
من که دیوانه نبودم ولی از عمد چرا ساده بازیچه ی چشمِ همگانم کردی
تو را حس میکنم هر دم که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی من از شوق تماشایت نگاه از تو نمیگیرم تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار ولی... افسوس... این رویاست تمام آنچه حس کردم، تمام آنچه میدیدم تو با من مهربان بودی واین رویا چه زیبا بود ولی... افسوس... که رویا بود...
*******************
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من!؟
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من؟
خیال خود به شبگردی به زلفت دیدم و گفتم:
رقیب من چه میخواهی تو از جان حبیب من؟
نهیبی میزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من!
خوشم من با غم عشقت طبیب آمد جوابش کن
حبیبم چشم بیمار تو بس باشد طبیب من
چرا شعری نمیگوی برای حال تبدارم؟ چه میخواهی تو از جانم که دست از عشق بردارم؟ به من احساس غم دادی چقدر از زندگی سیرم چه کردی با دل تنگم؟
برای دیدن عکسهای دیگر مربوط با این موضوع از لینک های پایین استفاده کنید.