استیکر نام ها

جرأت

گاهی به همین سادگی ست

لباسَت را بپوشی

منتظر خیابان بایستی

گوشی تلفن ات را

با همه ی خاطراتش

یک بار، برای همیشه

در اولین تاکسی جا بگذاری...

یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه

در حین حرکت، ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون..

راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چند سانتیمتری از اون ماشین ایستاد.

راننده مقصر؛

ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی و شروع به داد و فریاد کرد...

اما راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون دادوبه راهش ادامه داد.

توی راه به راننده تاکسی گفتم:

شما که مقصر نبودید و امکان داشت ماشینتون هم آسیب شدید ببینه و ما هم راهی بیمارستان بشیم... چرا بهش هیچی نگفتید؟

اینجا بود که راننده تاکسی درسی به من آموخت که تا آخر عمر فراموش نمیکنم!

گفت: "قانون کامیون حمل زباله".

گفتم: یعنی چی؟

توضیح داد: این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن..!

اونا از درون لبریز از آشغالهایی مثل؛ ناکامی، خشم، عصبانیت، نفرت و ... هستند.

وقتی این آشغالها دراعماق وجودشان تلنبار میشه،به جایی برای تخلیه احتیاج دارن و گاهی اوقات روی شما خالی میکنند...

شما به خودتان نگیرید و فقط لبخند بزنید، دست تکان دهید و برایشان آرزوی خیر کنید.

و ادامه داد: آدمهای باهوش اجازه نمیدهند که کامیونهای حمل زباله، روزشان را خراب کنند.

***************

مسافر

سوار تاکسی بودم

مسافری دست بلند کرد...

انقلاب؟

سوار شد.

راننده کمی جلوتر ایستاد رو به من کرد: اینم تاتر شهر، بفرمایید!

گفتم میام تا انقلاب

توو دلم میگم ای کاش راه بندون باشه!

آخه این مسافری که کنارم نشست...

همون عطری رو زده که تو میزدی!!!

(علی سلطانی)

***************

هممون

وقتی سوار تاکسی شدیم

حداقل برای یک بارم که شده  لحظه  ربوده شدن خودمون رو تجسم کردیم...

ترسم از آدم‌هاییه که مثل تاکسی باهات برخورد می‌کنن!

آدم‌هایی که بی هوا وارد زندگی میشن، با عجله حرف از دوست داشتن می‌زنند و برای پیش رفتن شتاب دارند...!

لعنتی‌ها می‌خوان فرار کنن، می‌خوان فراموش کنن!

و وقتی هم می‌بینن به اندازه کافی دور شدن، بی مقدمه میگن : ممنون، پیاده میشم...!

(روزبه معین)

***************

می‌توانی از دوست داشتنم

برگردی...؟!

دوست داشتن که خیابان نیست!

- تاکسی بگیری، بنشینی

پیشانیت را به شیشه بچسبانی

آه بکشی...

و برگردی به پیش از آن!

نه... نمی شود...

با دوست داشتنم کنار بیا...

مثل پیرمردها

که با لرزش دست‌هایشان

کنار می‌آیند...!

***************

شما هم یه آهنگ خوب تو تاکسی پلی میشه یه ذره‌شو حفظ می‌کنید که رسیدین خونه دانلود کنید بعد یادتون میره؟

تازه من هر بیت که میره جلو میگم این بهتره بذار این قسمتشو حفظ کنم...

***************

اگر تاکسی زندگی رو اشتباه سوار شدی هر جا فهمیدی، همونجا حساب کن و پیاده شو نگو هزینه کردی! دیدن ته خط، چیزی به جز ملامت بیشتر نخواهد بود.

***************

چقدر دعا میکنم برای آقا پسری که تو تاکسی جمع و جور میشینه تا من راحت تر بشینم... چقدر دعا میکنم برای آقا پسری که موقع صحبت با من تو چشام زل نمیزنه... چقدر دعا میکنم برای آقا پسری که موقع صحبت با من فاصله ش رو حفظ میکنه... چقدر دعا میکنم برای آقا پسری که وقتی ببینه خانمی وارد میشه درست و مرتب بشینه و صداش رو بیاره پایین...

من در کنار این مردها حس احترام بیشتری می‌کنم... ابهت و جلال یه مرد به حیاشه... نه به حرفای قشنگی که میزنه... نه به تیپش... نه به نگاه های هیزش...

معرفت را از راننده تاکسی بیاموز که در هوای برفی مسافران را به طمع دربستی نگه نمی دارد...

***************

به عاشق و معشوق های شهر بگویید دلبری برای یکدیگر را بگذارند به وقت تنهاییشان! خیابان و تاکسی و مترو جای دست کشیدن روی ابرو، گذاشتن سر روی شانه و لمس شال و گیسو نیست...! شاید یک نفر چشمانش را بست، شاید یک نفر خاطرش پر کشید، شاید یک نفر دلش رفت، شاید یک نفر دلش خواست...!

***************

لطـفاً مـرد باشیـد! بیایید جوانمردانه زنها را پاس بدارید... این بار اگر زن زیبارویی را دیدید... هوس را زنده به گور کنید... در تاکسی خودتان را به در بچسبانید نه به او... بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در کوچه خلوت می بیند .. احساس امنیت کند نه ترس... بیایید فارغ از جنسیت... کمی مرد باشید!!

راننده تاکسی: دانشجویی؟

- بله

راننده: زنگ میزنی خونه حتما باپدرت هم حرف بزن. پسرم هرموقع زنگ میزنه فقط با مادرش حرف میزنه. دلم براش تنگ شده...