مجموعه بهترین جمله عکس های سفارشی معنادار در کنار متن های متنوع جدید، جملات تصویری و دانلود عکس نوشته های فاز سنگین راجع به بی حالی و خستگی مخصوص متن پروفایل، تکست های خاص معنادار آموزنده و جمله های درخواستی، معرفی یادداشت های تصویری مختلف شیک تیکه دار درباره آدم بیحال، دانلود تصویرهای متنوع احساسی با عنوان بی حال بودن، انواع تصاویر متن دار به روز محشر، بهترین تصویرهای نوشته دار محشر با موضوع بیحالی، طراحی شده مناسب با سلیقه های شما بزرگواران.
اگر دو عبارت «خسته ام» و «حالم خوب نیست» را از زندگی خود پاک کنید،
نیمی از بیماری و بیحالی خود را درمان کرده اید...
(وین دایر)
من و تنهایی شهر
من و بی حالی و تَب
با یه خودکار رو به شب
بیدارم من کل شب
باز امشبم بیدار
بازم منو سیگار
بازم در و دیوار و تنهایی
با گیتار باز امشبم بیحال
باز امشبم بی یار
بگو اصلا منو یادت میاد
در زانوانم قوت رفتن ندارم، حالی برای مثنوی گفتن ندارم، بگذار از این کاغذ تمنایش بماند، فردا قرارمان سر جایش بماند، فردا که باید جمله ها پایان بگیرند، چشمان ابر آلود تان باران بگیرند،،فردا که باید آنچه باید جا بیفتد،،دست خدا بر گردن لیلا بیفتد، لیلا...؟ من و لیلا فراوان دوست بودیم، از نیمکت های دبستان دوست بودیم، بی لای لای او سر خفتن ندارم، گفتم که حال مثنوی گفتن ندارم، انسان مدار بسته ی تکرار دارد ،هی کار دارد کار دارد کار دارد، فرصت ندارد دل دهد یا دل بگیرد، باید در این زندگی را گِل بگیرد...!
رسیدن به هر چیزی که سالها در انتظارش بوده ایم فقط و فقط درک این مطلب است که آن چیز چه مایه پوچ و بی ارزش بوده است. ما طوری زندگی می کنیم که گویی همیشه منتظر چیز بهتری هستیم در حالی که اکثر اوقات آرزو می کنیم کاش گذشته برگردد و حسرت آن را می خوریم.
(شوپنهاور)
شب میان قفس چشم تو پنهان شده است از عبورت همه ی شهر خیابان شده است که بیایی ، بروی! بوی خوش ات پخش شود رونق ات بیشتر از توشه ی کاشان شده است بس خدا خنده ی لب های تو را کرده ظریف طرح تو معظلی از سنگ تراشان شده است.
اگر از کوچه ی بی عابر ما رد بشوی... کوچه شعر من از عشق چراغان شده است مدتی هست درون دل من لخته زده شرح حالی که کنون گفتنش آسان شده است
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی ست شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالی ست!
دل را چو کرد عشق، تهی و فرو نشست ای صبرِ باوقار، تو برخیز، کو نشست بی بندِ عشق، هیچ کس از جای برنخاست در حلقه یی که آن بتِ زنجیر مو، نشست آن را که زندگیِ دل از دردِ عشق اوست گر چه بِمُرد از طلب او، مگو نشست بی روی دوست سعی نمودیم و بر نخاست این بارِ غم، که بر دل تنگم ازو نشست مشتاق روی خوب تو، در انتظار او حالی اگر چه داشت بد، اما نکو نشست
بوی تو می دهد آغوش خالی ام ای واقعیت عشق خیالی ام مست توئم که قنوتم ترانه شد چون مومن تو شدم لاابالی ام بعد از تو بی خبرم از خودم بگو این روزها چه شدم در چه حالی ام روزی یقین تو بودم ولی گذشت امروز فاجعه ای احتمالی ام شعرم شکفتن بارانی تو بود حالا فقط خبر خشکسالی ام بی هیچ دلهره حال مرا بپرس روزی که من جسدی این حوالی ام...
برای دیدن عکسهای دیگر مربوط با این موضوع از لینک های پایین استفاده کنید.