مجموعه بهترین عکس های احساسی سفارشی با متن های بامعنی، جملات تصویری و جمله عکسهای ناراحت راجع به گریه کردن به حال خود مخصوص متن پروفایل، مجموعه عالی از عکس نوشته های با مضمون غم دار در کنار تکست های خاص، معرفی یادداشت های تصویری شیک و استاتوس های جالب با عنوان گریه کردم به حال خودم واسه پروفایل، انواع تصاویر متن دار خیلی خوب و محشر، دانلود بهترین تصویرهای نوشته دار معنادار شاعرانه با موضوع به حال خود گریه کردن، طراحی شده مطابق درخواست های شما بزرگواران.
جهان بی عشق چیزی نیست
جُـز تکـــرارِ یک تکـــــرار...
اگر جایی به حال خویش
باید گریــــه کرد،
اینجـــــاست...
(فاضل نظری)
*****************
نمیدانم چرا...!
اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی
گاهی به حالِ خویش میگریَم...
(فاضل نظری)
*****************
آتشی در چشم هایت بود و بر چشمم چکید
بر نگاهم از نگاهت قطره ای از غم چکید
در تو گم گشتم _ شدم مغروق احساسات تو
لحظه ای در جان من اندوه یک عالم چکید
گریه هایم را غزل کردم سرودم حال خویش
قطره قطره اشک هایم از ته جانم چکید
از عذاب دوری ات دیدم خدا هم گریه کرد
شور شیدایی که همچون دانه ی شبنم چکید
ای که با شوق نگاهت زندگانی می کنم
مستم از لعل لبی که بر لب جامم چکید
در جوارت عشق دارد خود نمایی می کند
عشقت از روز ازل در طینت خاکم چکید
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید مدت هاست، مدت هاست به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست...
*****************
آتش و آب و آبرو با هم. هر سه گشتند. در سفر. همراه. عهد کردند. هر یکی گم شد. با نشانی ز خود. شود پیدا. آتش گفتا. به هر کجا دود است. میتوان یافتن. مرا آنجا. آب گفتا. نشان من پیداست. هر کجا سبز، باغست بیا. آبرو رفت و گوشه ای بگرفت. گریه سر داد. آتش آن حال دید و حیران شد. آب گفتش که گریه ی تو ز چیست ؟ آبرو لحظه ای به خویش آمد
گفت. محکم مرا نگه دارید... گر شوم گُم نمیشوم پیدا
*****************
گریه هام برای رفتن تو نیست
واسه ی حال خودم می بارم با خیال راحت از اینجا برو
حرفی نیست میبخشمت اینبارم...
حــرفی نیست میـبخـشمت این بارم تو نبودم به کی دل بستی تو
کی با حرفاش منو از یادت برد...
یکی از بس که همش حرص تو زد
شب و روزش رو مسکن میخورد شــــب و روزش رو مسکن مــیــخــــورد
*****************
دلم می خواهد گریه کنم به حال زار این دلم دلم می خواهد داد بزنم واسه رهایی از خودم دلم می خواهد پر بکشم به آسمون سفر کنم روی ابرها بشینم به آدما نظر کنم دلم می خواهد داد بزنم همه جا فریاد بزنم بگم ستاره گم شده خاموش و بی صدا شده از عشقش جدا شده تازه مثل ما شده بی نور و بی صدا شده داره حق حق میکنه اونم می خواهد گریه کنه از این دل بی همزبون
*****************
فقط دلم گرفته... بگذارید به حال خودم گریه کنم. برام دعاکنید محتاجم...
*****************
صبح می خندد و من گریه کنان از غم دوست ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست بر خودم گریه همی آید و بر خنده تو تا تبسم چه کنی بی خبر از مبسم دوست ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست گو کم یار برای دل اغیار مگیر دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی تا غباری ننشیند به دل خرم دوست
*****************
برای شادی روحم کمی غزل لطفا دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفاً همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا! مرا به حال خودم ول کنید آدم ها فقط برای کمی گریه لااقل، لطفاً کسی میان شما عشق را نمی فهمد ادا،دروغ بس است این همه دغل، لطفاً کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا به حرف نیست که عاشق شدن، عمل لطفاً "به زور آمده بودم، به اختیار مرا ببر به آخر دنیا از این محل لطفاً نمانده راه زیادی، کنار قبرستان پیاده میشوم آقا... همین بغل، لطفا...
*****************
روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است، گنجشک از او پرسید برای چه گریه میکنی گفت میخواهم آن سمت رودخانه بروم نمیتوانم... گنجشک او را روی دوش خود گذاشت وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش میسوزد به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی گفت خودم هم ناراحتم ولی چکار کنم ذاتم آینه... حکایت بعضی از ما آدمهاست.
*****************
کاشکی دردم نه پرسید سؤال نکنی چطور فقط اجازه بدهی در غم خودم غرق شوم و به حال خودم گریه کنم...
*****************
بگذارید بر احوال خودم گریه کنم
بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم
فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود
جای آنست بر افعال خودم گریه کنم
شاید امشب در رحمت به رویم باز شود
تا سحر بر بدی حال خودم گریه کنم
*****************
با تو نگفته بودم از گریه های هرشب عشقت نشسته بر دل جانم رسیده بر لب جانم رسیده بر لب من بی تو سرگردان من بی تو حیرانم شرحی ز گیسویت حالِ پریشانم بیتابم این شب ها بی خوابم ای رویا از تو چه پنهان من گم کرده ام خود را پیدایم کن شیدایم کن آزادم کن از این سکوت بی پروا پیدایم کن شیدایم کن آزادم کن از این سکوت بی پروا
*****************
چنانچه خواست دلت بی حساب گریه کنی قسم بخور که فقط با نقاب گریه کنی خزان ببار ! بهاری شدن خطر دارد صلاح نیست که با اضطراب گریه کنی شده ست حال تو را تا غریبه می پرسد فقط سکوت کنی در جواب گریه کنی ؟ و عشق چیست به جز اینکه سالها هر شب کنار بالش خود وقت خواب گریه کنی...
(سید سعید صاحب علم)
*****************
و ما که گریه نکردیم، گریه؟ نــه! کردیم
به ما چه مرد نباید که... ما که نامردیم!
اگر که پنجره را سمت عشق می بستند
بدون شعر و گریه چه کار می کردیم؟!
زنی به خاک نشست و به چشممان زل زد
و ما که سایه ی خود را به جا نیاوردیم!
و قد کشید درون سکوتمان خورشید
و بر جنازه ی یک عشق، سایه گستردیم!
شما که درد کشیدید، درد را دیدید
به حال ما نرسیدید، ما خودِ دردیم!
خلاصه ی همه ی زندگی ما اشک است
بیا دوباره به آغاز شعر برگردیم!
برای دیدن عکسهای دیگر مربوط با این موضوع از لینک های پایین استفاده کنید.