عکس نوشته جدید و فانتزی با متن های زیبا در مورد چشم حسود دور برای پروفایل ، انواع مختلف و متنوع استیکر، تصاویر تکست دار و متن دار معنی دار و خوشگل درباره چشم بد دور، چشم دشمن دور مخصوص پروفایل شما و مطابق با انواع سلیقه شما عزیزان. هر عکس با هر موضوعی که میخواید ما براتون فراهم میکنیم. دقیقا چیزی که دنبالشی
مطالب با تصویر با موضوع خاص چشم بد کور بشه چشم بد دور بشه که کسی اگه زندگیش خوبه و شاده خراب نشه واسش همه این شادی ها... را به زودی در سال 96 همینجا می بینید.
ساقه ی تاک ، گره خورده به گیسوی شراب
باز هم حال من مست ، خراب است ، خراب
این طرف خوشه ی انگور شده تسبیحم
ان طرف معجزه ای نیست ، کویر است و سراب
بر لب چشمه غزلهای زلالی گفتم
دفترم دسته گلی بود که شد نقش بر آب
دختری کوزه به دوش آمده دریا ببرد
دامن آبی او موج گرفته است در آب...
چشم بد دور از این باغ ، از این ساقه ی تاک
نشود لحظه ای ، آرامش میخانه خراب ؟
چندروز که ازهم دور بودیم عشقم داد واسم:
"گفتم به دعا که چشم بد دور از تو
ای دوست مگر چشم بدت من بودم؟؟؟"
دلـــت شاد و لبــــــــت خندان بـــــــماند
برایت عمر جاویدان بماند
خــــــدارامیدهم سـوگند بر عشـــــــق هر که خواهی برایت آن بماند
به پایت ثروتی افزون بریزد که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایــــــــت سبز باشد
برایت زندگی آســـان بماند
تــــــــمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند
الـــــــــهـــــــی آمــــــــــــین
قرار بود جای این زخم ها خوب شود...
قرار نبود که بعد از این همه سال
یک روز صبح وقتی من حوالی خیابان ولیعصر منتظر تاکسی ام،
با عجله و بی حواس
شانه های مردانه ات را که پوشانده ای لای پولیور سرمه ای
بزنی به بازوی من،
من پرت شوم روی زمین،
کلاسور زوار در رفته ام پرت شود چند قدم آنطرفتر،
تو تازه به خودت بیایی
کلاسور را برداری، برگردی سمت من که دارم با دلخوری از روی زمین بلند میشوم
همینطور که داری کلاسور را میدهی دستم بگویی:
خیلی عذر میخوام خانم
من سرم را بلند کنم که بگویم:
آقا حواست کجاس؟!...
که مات بمانم...
که مات بمانی...
که خیابان ولیعصر با همه آدم ها و ماشین هایش در یک آن لال شود...
که صورتت مثل گچ سفید شود و آن شکستگی بالای ابروی سمت راستت که هر وقت عصبی میشدی می پرید، شروع کند به پریدن
که من تازه بفهمم در این سال ها جزئیات صورتت را فراموش کرده بودم
نفسم بند بیاید... و تو با صدایی که انگار از ته چاه درمیاید بگویی: سلام...
من ضربان قلبم برسد به حدی که نتوانم بگویم سلام...
سرم را بیاندازم پایین
چشم بدوزم به پوتین هایی که آن سال زمستان باهم از همین خیابان ولیعصر خریدیم
تو این پا آن پا شوی
من صدایت را بشنوم که میگویی: حلالم کن
کلاسور را بدهی دستم
و به آنی پوتین هایت از جلوی چشمم فرار کنند...
قرار بود فقط فراموشت کنم،
قرار ما این نبود که بعد از این همه سال
تازه از این به بعد
خواب هایم از صدای کسی که میگوید حلالم کن
با افکتِ پوتین های سرآسیمه
آشفته شود...