استیکر نام ها

عکس نوشته ، عکس پروفایل ، تعبیر خواب ، طراحی اسم

عکس نوشته چرا هیچکس دوستم نداره

دوشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۲ ق.ظ

عکس نوشته های زیبا و جدبد در سال 96 با موضوع چرا تو این دنیای به این بزرگی هیچکی منو دوس نداره جملات تصویری و متن دار چرا کسی دوسم نداره دانلود تصاویر طراحی شده با این مضمون چرا هیشکی دوستم نداره مناسب برای پروفایل میتوانید استیکرهای تلگرامی و فانتزی دخترونه پسرونه ی همین مطلب را در همین بخش سفارش دهید

 و زن نگاه کرد ؛ به مردی که دوست داشت و عاشقش ؛ که چیزی از آن مرد کم نداشت! و زن سوال کرد: "چرا عاشقم شدی ؟! آنوقت روزگار تو ، اینقدر غم نداشت " و مرد گریه کرد: "چرا عاشقش شدم؟" و مرد گریه کرد: "چرا دوستم نداشت؟!…" 

 

 +چرا به چشم هاش نگاه نکردی؟؟ _چون وقتی به چشماش نگاه می کنم می فهمم دروغ می گه.... +خب _دوست داشتم باور کنم دوستم داره .....+

 +دوسش داری؟؟-بیشترازجونم.....+چرا بهش نمیگی؟؟؟-قرارمون همین بود اخه...+تو حسودی اجی دووم نمیاری بره با کسی یا کنارش حتی یه دوستم ببینی...-نابود میشم.حرفشم نزن+بازم میشکنی نکن

 دقیقا همان روز که گفتی چرا ته موهایت را فر نمیکنی چرا لاغر نمیکنی چرا به خودت نمیرسی چرا موسیقی کلاسیک گوش میکنی دقیقا همان روز که عیب هایم به چشمت آمد فهمیدم دیگر دوستم نداری فهمیدم میروی فهیدم فاتحه این رابطه را خواندی عاشق عیب هارا نمیبیند دقیقا همان روزی که دیدی دیگر عاشقم نبودی. . .

 بی خاک. گرفتگی...فرکانس و امواج شعر و آهنگ چه با دل و مغزم کرد نمیدونم اما حتی نزاشتم سه چهاردقیقه ی آهنگ تموم بشه ، بی تعلل گوشیم رو برداشتم و عادی ترین مسیج رو براش فرستادم ، چطوری؟ ... چند دقیقه ای طول کشید تا جواب داد ! خوبم عزیزم تو خوبی و همین طور حرف ادامه پیدا کرد ! انگار نه انگار داره به سال میکشه بیخبریمون ! گل میگفتیم و گل میشنُفتیم ! یک آن صدای رعد و برق اتاق رو پر کرد ! بارون پاییزی درست به موقع بود ، انگار صاعقه خورد وسط سرم و برگشتم به زمان حالو پشت کامپیوتر ! فکر کردم همه چی خیال بود و رویا ، اما گوشی توی دستم عکسش روی صفحه جملات رد و بدل شدمون به خواب نمیخورد ! خوده بیداری بود ، شجاعت آنیم پرکشیده بود فقط توان داشتم بپرسم چرا بی تعجب پا به پام اومدی چرا حتی نپرسیدی کجا بودم چرا گلایه نکردی !؟ چرا نپرسیدی این یهویی یعنی چی!؟ نوشت : تو خیلی سختی اما سنگ نیستی بالاخره یه روزی دلت تنگ میشه ، یاد گرفتم ازت به آدما حق بدم ، سعی کردم یادم نره پَس نگاه وحشی سیاهی چشمهات یه دنیا مهربونی و محبت هست که فقط انگار عهد کردی از من دریغش کنی ولی با خودم تمرین کردم گله نکنم شکایت و شکوه نکنم میتونم به خوشیهای ریز و درشتم لبخند موندگار بزنم ، سعی کردم یادم نره هنوز با تموم بزرگیت که این درسهارو بهم دادی اما یه فسقلی کوچولویی که فکر پرواز داره با بادکنکهایی که با نخهای رنگی بهم گره اشون زده ، برای دل کوچیکت هیچ چرایی نیست ، خیالت راحت بزار بتازه دلت هر آنی که خواستی... و من........من میخوندم و زل زده به صفحه ی گوشی نمیدونستم باید مثل بارون ببارم تا دل ابرها بیشتر بگیره یا با بادکنکهای رنگیم زیر بارون چرخ بزنم و بخندم تا پاییز رو بهار کنم...!

نظرات: (۰) کامنت خود را ثبت کنید و منتظر پاسخ باشید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی