هر کسی را بهر کاری ساختند ؛
کار من
دیوانه ی او بودن است . . . !
مرا در حجم
آغوشت
نفس بکش
مـــــرا
آرام ببـــــوس
مڹ در تـــو
خلاصه می شـوم !
از شب پرسیدم
چه بنویسم به کسی
که دوستش دارم !!!
گفت بنویس
بی تو فردایی ندارم
حسم میگه همیشه میمونی
حال منو فقط تو میدونی
حسم میگه دلت بامن جوره
عاشق شدن همیشه اینجوره
نگران ابری بودنم نباش
دلت
اگر گرفت
بیا . . . ،
حوالی دلم
همیشه جایی هست
که بتواند
آرامت کند . . .
دوســـتــتـــ دارم
آنقدر که میدانم
روزی خدا خواهــد آمد
تا از تو سوال کند
چه کرده ای که اینگونه
تو را می پرستد
و با چه قید بگویم که دوستت دارم ؟
که تا ابد ؟
که همیشه ؟
که جاودان ؟
که هنوز ؟
چه کیفی دارد
کسی باشد
که وقتی نام کوچکت را
از ته دل صدا می زند
لبخندی روی لبانت نقش ببندد
و تــــــو آرام بگویی جانـــم
حواست باشد
گاهے دستے را پس مے زنے
که اگر زمین بخورے
تنها او مے تواند بلندت کند
هیچ قلبے
در هیچ چهره اے پیدا نیست !
زود قضاوت نکن
چقدر . . .
دلتنگ حضورت هستم . . .
کاش تصویرت نفس میکشید . . .
عشق را
هیــــچ
پـــــایـــــانے
نیـــــست
وقـــــتے
یار تویـــــے
مکانی برایت
قشنگ تر از
قلبم ندارم
تنگیش را
به لطف خودت ببخش
خدا انگار
جای نفس
تو را در من دمیده است ؛
یک لحظه نباشی
سیاه می شود
روزگار من . . .
آغوش تو
سفارت بهشت است در این دنیا
در گلدان زندگی گل عشق بکار
گل دوستی
گل صداقت
گل محبت
گل مهربانی
خواهی دیدگلدانهایت ازهمه گلهای عالم خوشبوترمیشود