آماده سازی انواع عکس همراه با متن فوق العاده زیبا، عکس در کنار
جمله های کوتاه غمگین، انواع تصویرهای نوشته دار آموزنده، تصاویر همراه
با تکست های عاشقانه احساسی با متن پروفایل با موضوع شمع
مخصوص متن پروفایل، جملات تصویری متنوع عالی، استیکرهای ناب و تصویرهای نوشته دار فاز غم راجع به سوختن شمع، دانلود یادداشت های تصویری نکته دار جالب، جمله عکسهای خیلی خاص با عنوان شمع روشن
واسه پروفایل، طراحی شده ویژه شما عزیزان.
شمـــــــــــــــــــع، این مسئله را بر همه کس روشن کرد
که توان تا به سحر، گریه ی بی شیون کرد
شمع به کبربت گفت: از تو میترسم، تو قاتل من هستی! کبربت گفت: از من نترس از ریسمانی بترس که در دل خود جای داده ای؛ عامل نابودی انسان ها تفکرات منفی خودشان است نه عوامل بیرونی...
بگذار که من با نفسَت شعر بسازم دل را پس این پرده به یک عشوه ببازم در موسم پاییزی معشوق مجازی بر عشق حقیقیِ تو صد بار بنازم در شام نگاهت بشوم شمع نهانسوز تا صبح فرو ریزم و در دل بگدازم گنجشک غزل را به کمک گیرم و یک روز در گوشهء ایوان دلت خانه بسازم حالا تو ردیفم شده من قافیه باشم دنبال تو تا آخر دفتر بنوازم
شمع دل ما حسرت پروانه ندارد
عمریست که دل میل به پیمانه ندارد
غم مشتری دائم همسایه ی ما بود
چندیست که جز در دل ما خانه ندارد
ای عشق چه میشد که پس از مرگ بیایی
شهر دل ما طاقت ویرانه ندارد
ای بغض سراسیمه کمی دست نگهدار
دیوار ترک خورده ی ما شانه ندارد
رفتی و دگر دست مرا نای قلم نیست
این کوچه دگر شاعر دیوانه ندارد
بسوزد خانه ات ای عشق، تو با دلها چه ها کردی
یکی را کرده ای چون شمع، یکی را با صفا کردی
چه عشاقی که در راهت شدن مجنون و دیوانه
چه جانها در رهت رفتن، بلا در جان ما کردی
چرا ای عشق لا مذهب، چنین بیمار و غمگینم
چرا احساس و روحم را، مثال بچه ها کردی
از اول خوب و زیبایی، و درمان میکنی غم را
تو ای احساس بی همتا، چرا با من جفا کردی
******************
خنده ی خشکی به لب دارم ولی بارانی ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی ام
مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانی ام
بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانی ام
می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع
هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانی ام
هیچ دانایی فریب چشم هایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می دهد نادانی ام.
"سجاد سامانی"
******************
مستِ عشقم، کس ببیند گویدم دیوانه ای
من نه آن مستم که نوشد باده از پیمانه ای
مستِ آن یارم که دارد با نظر لطفی به من
من به اعجاز از نگاهش می شوم مستانه ای
آنکه در بازارِ بی رحمی به جانان دل دهد
خانه یِ قلبش نگردد جایِ هر بیگانه ای
غافلان دولت سرا دنبالِ جانان می روند
چشمِ دل وِی را ببیند همرهِ بیچاره ای
آنکه درمانی کُند دستی بگیرد در خَفا
اینچنین بر شمعِ جانان می شود پروانه ای
******************
من مث شمع آب میشدم اون پروانگی میکرد و پر میکشید
******************
آدمای خوب مثل شمع می مانند؛ خودشان را می سوزانند تا به بقیه نور دهند