بسیاری از ما در این الزام بشری، راه را بیراه می رویم در دور باطل زیاده از حد صحبت کردن غوطه ور می شویم و پشت هم و زیادی صحبت می کنیم و از همه بدتر آن که پشت سر دیگران صحبت می کنیم و بدون هیچ ابایی و با خیال راحت، دانسته ها و ندانسته های واقعی و یا حتی دور از واقعیت ذهن خود را به فرد غایبی نسبت می دهیم و با دیگرانی همچون خودمان به بحث می نشینیم و ساعت های متمادی از اوقات روزانه مان را صرف تحلیل و بررسی آن قرار می دهیم و در نهایت هم بسته به شرایط گقتمان، از آن فرد غایب یک فرشته و یا دیو دو شاخ در سر می سازیم
نمی دانم این چه حکایتی است که نمی توانیم عالم بی عمل نباشیم و پشت سر دیگران حرف نزنیم!!! نمی دانم چرا با هم و برای هم صحبتی نداریم، اما پشت سر هم و برای هم، گفته هایمان نه تنها زیادی می کند، بلکه وقت هم کم می اوریم و در نهایت هم، دلخور از این می شویم که کاش بیش از این کنار هم بودیم و پشت سر دیگران بیشتر می بافتیم!!!
اصلا، برای یک بار هم شده ، دیگران رها کنید و تنها به خودتان بیندیشید ؛ روراست باشید، بدون خجالت و در خلوتی از خود بپرسید چرا به جای حرف زدن متقابل، سعی می کنید پشت سر کسی حرف بزنید؟
اگر چه پاسخ این سوال چندان خوشایند نیست و ممکن است باعث تکدر چندی از ما شود!!! ولی معتقدم حقیقت گر چه تلخ است اما باید آن را گفت. باید بپذیریم که حرف زدن بلد نیستیم، ابعاد درست سخن وری را نمی دانیم و نمی شناسیم؛ یا شاید هم از اول قصه به غلط به ما آموخته باشند که غیبت هر چند نکوهیده و کریه است اما فقط در بیان و کلام چنین است اما در عمل حلاوتی دارد که هرگز نباید از چشیدن جرعه ای ازآن خود را محروم کنیم.