استیکر نام ها

هم خانواده کلمه صورت ؛ صور، تصویر، تصاویر، مصور و تصور است.

واژه صورت از کلمه صور برگرفته شده است و در زبان فارسی به چندین معنی و مفهوم متفاوت است . واژه صورت نسبت به جمله ای که به کارگرفته می شود ، معنی خود را القا خواهد کرد.

هم خانواده کلمه استقلال؛ مستقل است.

واژه استقلال ریشه در زبان عربی دارد و در زبان فارسی به خود مختار بودن در اداره زندگی و مستقل بودن معنی شده است. واژه استقلال در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار مورد استفاده قرار گرفته می شود. به مستقل بودن و خود متکی بودن کشور در اداره امور کشور را استقلال می گویند.

هم خانواده کلمه قناعت؛ قانع، اقناع و مقنع است.

واژه قناعت صفتی است که ریشه در زبان عربی دارد و در زبان فارسی به معنی رضامندی و مناعت طبع است. به شخصی که با داشته هایش هر چند کم خرسند و خوشحال باشد، به اصطلاح قناعت دارد.

هم خانواده کلمه خوردن؛ خور ،خوراک، خورش، خوردنی و خوراندن است.

واژه خوردن مصدر فعلی است که از واژه خور گرفته شده است و معنی متداول آن در زبان فارسی تناول کردن و آشامیدن است. واژه خوردن نیز در زبان فارسی به چند معنی و مفهوم است. خوردن به معنی هماهنگ نیز است و در عبارت فلانی به فلانی می خورد.

هم خانواده کلمه مشورت؛ مشاور، شورا، شور و مشاوره است‌.
واژه مشورت به معنی رایزنی، کنکاش و همه پرسی است و مترادف آن تدبیر، رای، رایزنی، شور، مشاوره هستند. این کلمه در فرهنگ دهخدا به معنی شور و کنگاش و کنگاج، سگالیدن با همدیگر، رای زدن با هم، تدبیر خواستن از کسی و … است.

هم خانواده کلمه ذهن؛ اذهان است.
ذهن کلمه ای است که شاید روزانه چندین بار در صحبت های خود از آن استفاده کنیم. برابر پارسی این کلمه یاد، اندیشه، هوش، ویر، یاده است و مترادف آن کلماتی از قبیل خرد، هوش، درک، فهم، استعداد، خاطر، ضمیر، فکر، قلب، مغز هستند. در لغت به معنی فهم و عقل است.

هم خانواده کلمه طبیب؛ طب و طبابت است.
طبیب یک کلمه با ریشه عربی است و به معنی دکتر یا پزشک می باشد. متضاد این کلمه بیمار است و مترادف آن پزشک، حکیم، دکتر، درمانگر، طبیعت شناس می باشد. طبیب در فرهنگ دهخدا نیک ماهر در کار خود و زیرک پزشک و حکیم و درمانگر معنی شده است. در اشعار و متون زیادی عینا کلمه طبیب اورده شده است مانند شعر زیبای رودکی که می فرماید: یکچند روز کار جهان دردمند بود

هم خانواده کلمه عوض؛ تعویض و معاوضه است.
واژه ی عوض به معنی جانشین، به جای، جایگزین، جابجاکردن، جابه جا، گردیده، ورت ی باشد. این کلمه مترادف های زیادی دارد که کلماتی از قبیل بدل، بدیل، الش، تبدیل، تعویض، جایگزین، جانشین، دگش، مبدل، جبران، جای، پاداش، جزا، مزد نمونه هایی از آن ها هستند.

رهم خانواده کلمه ملتمس؛ التماس است.

واژه ملتمس ریشه در زبان عربی دارد و معادل آن در زبان فارسی ، خواهش گر است. واژه ملتمس صفت فاعلی است که به کسی که برای چیزی یا از کسی خواهش کند، نسبت داده می شود.

هم خانواده کلمه احتیاج؛ محتاج، حوایج، حاجت است.
واژه احتیاج بسیار پرکاربرد در فرهنگ فارسی است و به معنی نیاز و نیازمندی می باشد. مترادف آن حاجت، نیاز، بی نوایی، حاجتمندی، فقر، نیازمندی، وسن، اقتضا، ضرورت، لزوم، وجوب هستند که هر کدام با توجه به جمله و معنا و مفهوم آن به کار گرفته می شود.