استیکر نام ها

عکس نوشته ، عکس پروفایل ، تعبیر خواب ، طراحی اسم

عکس پروفایل تسلیت آتنا اصلانی

شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۰۳ ب.ظ

عکس نوشته و استیکرهای تلگرامی جدید درباره به قتل رسیدن و مرگ آتنا اصلانی که در پارس‌آباد مغان به خاک سپرده شد,عکس های نوشته دار برای پروفایل در مورد مرگ و قتل آتنا اصلانی مطالب با تصاویر جدید از زندگی نامه ی آتنا اصلانی میتوانید از آلبوم تصاویر این مطلب برای تلگرام استفاده نمایید

هیس دخترا فریاد نمی زنند...دخترها میمیرند. با جمع شدن و شعار دادن نه آتنا اصلانی دیگه زنده میشه نه این عمل حیوانی از جامعه برچیده میشه. باید کاری کرد

باران کوثری گفته بود که توحش را نباید با توحش پاسخ داد. با قصاص مخالفم!!! الان هم پستی درباره آتنا اصلانی گذاشته و با خانواده ش همدردی کرده... به عقیده باران کوثری اعدام مردی که به دخترک بی گناهی تجاوز کرده و او رو به قتل رسونده، وحش گری هست!!! حاشا به عقل بعضی ها...

کاش اینجا جنگل بود آتنا جان روحت شاد افسوس_افسوس اللهم عجل لولیک الفرج

آتنا جان تورا چشم درراه بودیم که به آغوش خانواده ات برگردی....تسلیت.تسلیت به خانواده آتنا کوچولو روحش شاد و یادش گرامی.

واقعا ازین که همچین کسایی اسم مردو به لجن کشیدن شرم میکنم
خجالت میکشم که مثل اینا اسمم مرده
بی ن ا موس واقعا چه جوری دلت اومد
بی غ ی رت این فرشته بود بچه نبود
واقعا نمیدونم زمین چه جوری میخواد تورو بعد مرگ تو خودش جا بده
بی شرف این موجودو باید ناز میکردی
واقعا بیغیرتی
ایشالا سرت بیاد

سگ شرفش از تو بیشتر بود

(آتنا دختری که چند روزی گمشده بود که فهمیدن یکی از مغازه دارا دختره معصومو گرفته بهش ت ج ا و ز کرده و بعدشم سلاخی کردتش و توی حلب روغن گذاستتش)

 

عبدالله طباطبایی دادستان شهرستان پارس‌آباد می‌گوید «آتنا زمان‌هایی که کنار بساط پدرش بود، برای استفاده از دستشویی یا خوردن آب به مغازه رنگرزی که در نزدیکی بساط پدرش بود، می‌رفت. صاحب مغازه مردی ۴۰ ساله بود که آتنا و پدرش را از مدت‌ها قبل می‌شناخت. آن روز هم بی‌آنکه پدرش متوجه شود، آتنا راهی مغازه مرد ۴۰ساله شد

غافل از اینکه او نقشه شومی برایش کشیده بود. همچنین به گفته دادستان اردبیل انگیزه قاتل ۴۰ ساله برای قتل، آزار و اذیت جنسی اعلام شد.قاتل در اعترافات خود می‌گوید: «دو سه روزی بود که با دیدن آتنا و طلاهایش وسوسه شده بودم. روز حادثه به مغازه‌ام آمد که آب بخورد و چون کسی آنجا نبود، به طرفش رفتم. خواستم نقشه‌ام را اجرا کنم اما او شروع کرد به فریاد زدن. برای همین دستم را روی دهانش گذاشتم و وقتی به‌خودم آمدم که دیگر نفس نمی‌کشید.

ترسیده بودم و جسدش را داخل ساکی گذاشتم و آن را به پارکینگ بردم و در بشکه پلاستیکی مخفی کردم تا سر فرصت در محلی خلوت رها کنم اما چند روز بعد به‌عنوان مظنون دستگیر شدم و رازم فاش شد

منبع:ویکی پدیا

نظرات: (۰) کامنت خود را ثبت کنید و منتظر پاسخ باشید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی